جدول جو
جدول جو

معنی ترک زاده - جستجوی لغت در جدول جو

ترک زاده(تُ دَ / دِ)
فرزند ترک. ترک زاد. که زنی ترک او را زاده باشد:
که این ترک زاده سزاوار نیست
کس او را به شاهی خریدار نیست.
فردوسی.
یکی ترک زاده چو زاغ سیاه
برین کوه بگرفت راه سپاه.
فردوسی.
رجوع به ترک زاد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملک زاده
تصویر ملک زاده
فرزند پادشاه، شاهزاده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ سَ)
دهی از دهستان سیس است که در بخش شبستر شهرستان تبریز واقع است و 503 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ دَ / دِ)
شاهزاده. (ناظم الاطباء). فرزند ملک:
میر محمود ملک زادۀ محمودسیر
شاه محمودملک فره محمودفعال.
فرخی.
ملک زاده مسعود محمود غازی
که بختش جوان باد و یزدانش یاور.
فرخی.
ملک باش و آباد کن مملکت را
وز آباد ملک ای ملک زاده برخور.
فرخی.
ای ملک زادۀ فریشته خو
ای به تو شادمان دل احرار.
فرخی.
ملک حق و ملک زاده چو مسعود بود
کز سخا و کرم کلی موجود بود.
منوچهری.
با این ملک زاده طبل و علم و کوس و مهد بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 510). آن شیربچه (نصر بن احمد سامانی) ملک زاده ای نیکو برآمد. (تاریخ بیهقی). آن خادم را نعلین چند بر گردن زد و گفت شما ملک زادگان را چنین می پرورید کز ایشان بی ادبی می آید. (نوروزنامه).
ملک زادۀ دارملک نبوت
سزاوار احسان سزاوار تحسین.
سوزنی.
مثال داد تا چند معتبر از کفات و دهات ملک... با ملک زاده و وزیر به حضرت آمدند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 14). ملک زاده گفت شنیدم که در عهد ضحاک... زنی بود هنبوی نام... (مرزبان نامه ایضاً ص 16). ملک زاده گفت شنیدم که در حدود آذربیجان کوهی است... (مرزبان نامه ایضاً ص 260). ملک زاده گفت اقسام دوستی متشعب است و دوستان متنوع. (مرزبان نامه ایضاً ص 47).
ملک زاده در آن ده خانه ای خواست
ز سرمستی در او مجلس بیاراست.
نظامی.
هر ورقی چهرۀ آزاده ای است
هرقدمی فرق ملک زاده ای است.
نظامی.
قصه شنیدم که در اقصای مرو
بود ملک زاده جوانی چو سرو.
نظامی.
ز تاج ملک زاده ای در مناخ
شبی لعلی افتاد در سنگلاخ.
سعدی (بوستان).
ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادرانش بلند و خوبروی. (گلستان). یکی از فضلا تعلیم ملک زاده ای همی کردی. (گلستان). ملک زاده ای گنج فراوان از پدر میراث یافت. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ)
قطع کردن. پایان دادن. خاموش ساختن. رها کردن:
سنّت عشق سعدیا ترک نمیدهی بلی
کی ز دلم بدر رود خوی سرشته در گلم.
سعدی.
باک مدار سعدیا گر به فدا رود سری
هر که به معظمی رسد ترک دهد محقّری.
سعدی.
نشست شعلۀ آواز بلبلان صائب
برای خاطر گل ترک آه و ناله بده.
صاحب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نزد صوفیه جذبۀ الهی را گویند که سالک مجاهده و رنج بسیار می کشد و گشادگی نمی یابد. ناگاه جذبۀ الهی دررسد و او را به مقصود رساند. (کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1555)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ / دِ)
ترسابچه. (آنندراج) :
حریف آن مسیحامشربم کز ساغر عشرت
به ترسازاده ای نوشد شراب پرتگالی را.
فیضی (از آنندراج).
و رجوع به ترسابچه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تَ هََ دَ / دِ)
پهلوان نژاد که از نژاد قوی زاده باشد:
به نزدیک شنگل فرستاده بود
همانا که شاه تهم زاده بود.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ)
بچۀ گرگ. زائیده شده از گرگ:
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه با آدمی بزرگ شود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیک زاده
تصویر بیک زاده
بغزاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تر زده
تصویر تر زده
قباله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملک زاده
تصویر ملک زاده
فرزند ملک، شاهزاده شاهزاده فرزند ملک شاهزاده: (تا بدانجا که آن ملک زاده بود یکباره دل بدو داده) (هفت پیکر. چا. ارمغان 228)، جمع ملکزادگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پری زاده
تصویر پری زاده
((پَ دِ))
فرزند پری، بچه بسیار زیبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترک شده
تصویر ترک شده
لقدّ غادرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ترک شده
تصویر ترک شده
Abandoned
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترک شده
تصویر ترک شده
abandonné
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ترک شده
تصویر ترک شده
परित्यक्त
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ترک شده
تصویر ترک شده
ترک شدہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ترک شده
تصویر ترک شده
পরিত্যক্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ترک شده
تصویر ترک شده
kilichotelekezwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ترک شده
تصویر ترک شده
terk edilmiş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ترک شده
تصویر ترک شده
버려진
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ترک شده
تصویر ترک شده
放棄された
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ترک شده
تصویر ترک شده
נטוש
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ترک شده
تصویر ترک شده
ถูกทิ้ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ترک شده
تصویر ترک شده
ditinggalkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ترک شده
تصویر ترک شده
verlaten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ترک شده
تصویر ترک شده
abandonado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ترک شده
تصویر ترک شده
abbandonato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ترک شده
تصویر ترک شده
abandonado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ترک شده
تصویر ترک شده
porzucony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ترک شده
تصویر ترک شده
покинутий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ترک شده
تصویر ترک شده
verlassen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ترک شده
تصویر ترک شده
заброшенный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ترک شده
تصویر ترک شده
被遗弃的
دیکشنری فارسی به چینی